سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زندگی روی خط تعادل

روزی که باید برگردیم

    نظر

درباره روز قیامت و حالات و کیفیات آن بسیار حدیث و روایت داریم که البته من از درک و حتی تصور خیلی از آنها ناتوانم. اما از میان آن همه حداقل یکی را می فهمم و آن یوم الحسرت بودن است. شاید به خاطر اینکه در زندگی این دنیایی هم بارها و بارها شده که فرصتی داشته‌ام  و پایان رسیده بدون آنکه از آن آنطور که باید استفاده کنم. آدمهایی بوده‌اند که قدرشان را آنطور که باید ندانسته‌ام و ناگهان فرصت با هم بودن به پایان رسیده. امکاناتی بوده که از آن استفاده نکرده‌ام و بعد دیگر نبوده.

زندگی یک مسافرت است که دیر یا زود به پایان می‌رسد. روزی که ناگهان باید چمدان را از داشته‌های زشت و زیبایمان پر کنیم روزی که به آنچه جمع کرده‌ایم شاد می‌شویم یا از نداشته‌هایمان حسرت می‌خوریم. اما تنها خودمان نیستیم یعنی کاش به همین سادگی بود و تنها کارهای بد و زشت خودمان بود که در یک چمدان جا می‌شد و حداقل نقطه‌ای گذاشته می‌شد ته همه آنها. بدتر از کارهای خودمان کارها و تاثیرات بدی است که بر دیگران داشته‌ایم. رفتارهایی که دیگران را به آن عادت داده‌ایم. عادتهای زشتی که در همسر و فرزند و اطرافیانمان به جای گذاشته‌ایم. کارهایی که حتی وقتی ما نیستیم هم از شرشان خلاصی نداریم و مثل یک زنجیره ادامه پیدا می‌کند. حسرت از این تاثیرات حسرت بی‌پایانی است که تا ابد ادامه خواهد داشت. عادتهای زشتی که خوشبختی و راحتی دیگران را مختل می‌کند.

خداوند به همه فرصت داده تا روز آخر حسرت نخورند. حدودا شش ماه است که با یکی دو تا از صفاتم که همیشه مایه شرم و حسرتم بوده (عصبانیت و بی‌حوصلگی) دست و پنجه نرم می‌کنم جهاد می‌کنم. گاهی غالبم و گاهی مغلوب . اما حکم جهادگری را دارم که از نتیجه نمی‌ترسم و هر روز صبح که بیدار می‌شوم دنبال راه حل تازه‌ای می‌گردم تا روز دیگری را با آرامش و با حوصله با اطرافیانش سپری کنم و تا می‌توانم اطرافیانم را از شر آثار سوء رفتارم مصون بدارم.

دوست دارم روزی که فرصتها به پایان می‌رسد خوشحال باشم و جزو کسانی که حسرت می‌خورند نباشم.